نخونی از دستش دادی.
یک بحث جالب در دانشگاه
دختره یکهو وسط صحبتهاش بایکی جوش آورد و دم پله های سلف دانشگاه میخواست مقنعش رو در بیاره!هی داد میزد وحرف میزد!!!
گوش کردم بین حرفاش اینارو فهمیدم : من آزادی مطلق میخوام !
دوست دارم هر کاری که دلم خواست بکنم! هرجوری دلم خواست زندگی کنم ! هر رنگی دلم خواست! هر مدل لباسی دلم خواست! اصلا دلم میخواد همینجا مقنعم رو در بیارم!
(یهویی در آورد!)دوست دارم همینجا هر کاری دلم خواست بکنم!بسه دیگه!چرا نمیذارین آزاد باشم؟؟
برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطلب بروید لطفا.
برچسبها:
فکر کنم تو ایران هیچ فیلمی به اندازه ی اخراجی ها و الان هم معراجی ها این همه فروش و بیننده نداشته.
خب انصافا هم فیلمای قشنگیه.
من از همینجا , از این وبلاگ تازه تاسیس شده , در فضای مجازی ,از آقای مسعود دهنمکی و تمام دست اندرکاران تشکر میکنم.
انصافا هیچ کسی مثل ایشون در زمینه دفاع مقدس زحمت نکشیده.
هیچ کسی مثل ایشون یه سری واقعیات رو به تصویر نکشیده اونم خیلی قشنگ.مثلا در فیلم اخراجی های ۳ انتخابات ورقابت ناسالم کاندیداهای ما را نشان داده.
به نظر من تنها کسی که مثل کارگردانای خارجی و هالیوودی با هدف فیلم میسازه اونم فیلمای قشنگ و پر بیننده فقط همین آقای دهنمکیه.
ولی یه گله ای از ایشون و نویسنده ی فیلم معراجی ها دارم و اون اینکه چرا در این فیلم پربیننده آدمای مذهبی و انقلابی را یه سری آدم بی عرضه و پچول پخمه نشون میدن؟
فقط برای اینکه مردم بخندند؟
چرا مثلا آقای علی صادقی و نیما شاهرخ شاهی و اینا که در این فیلم نقش چپی ها را بازی میکنند آدمای باعرضه و پولدار و... معرفی میشند ولی برادر عماد نه؟
برای خواندن بقیه ی متن ، لطفا به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
برچسبها:
یه چیزی که خیلی دلمو میسوزونه اینه که بعضی از ماهاحتی بلد نیستیم برا یکی دو ساعت حرمت یه سری چیزارو نگه داریم
مثلا در ماه مبارک رمضان نمیتونیم برا چندساعتی که تو خیابون هستیم خودمونو کنترل کنیم و چیزی نخوریم.و نتیجش چیه؟همین که میبینیم چقدر در خیابان ها و اماکن عمومی روزه خواری فراوان شده و نه نیروی انتظامی ای در کار است نه نهی از منکری.
یه مورد دیگرهم اینه که وقتی میریم حرم و زیارتگاه ها شاهد اینیم که بسیاری از خانم ها حجاب مناسبی ندارند.یعنی اصلا انگشت شمارند کسایی که حجابشون کامل باشه.
جالبیش اینه که نه خادمای حرم چیزی میگند نه مردم.(البته مردم گناهی ندارند چون آبرویشان در خطر است و در این صورت این کار واجب نیست.البته آبروی مردان در این زمینه در خطر است نه خانم ها.خانم ها در این قضیه باید هرکجا هست تذکر دهند چون به هر حال هردو خانمند.)
چرا که اگر من برم بگم خانوم حجابتون یا از خودش فحش میخورم یا از مردم که آقا پسر خجالت بکش.مگه خودت خواهر نداری؟حداقل از صاحب این حرم خجالت بکش.تو حرم هم جای این کاراس؟ و از این حرفا ولی هیچ کس به آن خانم نمیگه خواهرم حداقل تو این مدت زیارت حجاب کاملی داشته باشید.
به خدا روح امر به معروف و نهی از منکر در کشور ما مرده.
اگه نمرده بود اسم ستادها نبود ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر
اگه نمرده بود رهبر معظم انقلاب و تمام روحانیون این همه تاکید و سفارش روی این قضیه نمیکردند.
اگه نمرده بود بابت یک تذکر لسانی یک شهید نمیدادیم.(شادی روح شهید امر به معروف و نهی از منکر شهید علی خلیلی صلوات)
امر به معروف خیلی اهمیت داره.
برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
برچسبها:
بسم الله
چند روز پیش (اواخر خرداد 1393) در پیادهروی یکی از خیابانهای قم بودم که دیدم یک مانکن با لباس عروس جلوی یک مغازه قرار داشت. بالاتنهی مانکن پوشش نامناسبی داشت و نیمهلخت بود. مغازه به صورت زیرزمین بود و برای جلب توجه مشتریان، آن مانکن را در پیادهرو جلوی در زیرزمین قرار داده بودند.
درِ زیرزمین زنگ نداشت. نگاه کردم دیدم روی پارچهای نوشته بود: «ورود آقایان ممنوع!». ناچار چند بار در زدم تا اینکه خانمی بیرون آمد. گفتم: خواهرم، این مانکن منظرهی جالبی نداره، به آقایون باغیرت برمیخوره!
گفت: بله حق با شما است. چشم، درستش میکنیم.
از او تشکر کردم و رفتم.
تا اینکه امروز دوباره از همانجا رد شدم دیدم که با پارچهی سفیدی بالاتنهی مانکن را پوشاندهاند. خوشحال شدم و در دلم خدا را شکر و آنها را تحسین کردم. عکسی از مانکن گرفتم و تصمیم گرفتم ماجرا را در خاطراتم ثبت کنم.
چه خوب است که همهی ما مسلمانان دربارهی کارهای خوب و بدمان به یکدیگر تذکر بدهیم و هرگز نگوییم: به من چه! و چه خوب است وقتی کسی به ما تذکرِ بهجایی میدهد، بپذیریم و نگوییم: به تو چه!
برای خواندن متن کامل ، لطفا به ادامه ی مطلب مراجعه کنید.
برچسبها:
داستان نهی از منکر پر ماجرای مترویی!
(یه خورده طولانیه، اما پیشنهاد میکنم بخونیدش، لطفاً)
واگن مترو ایستاده بودم که یک دفعه دیدم دو تا دختر که روی صندلی نشسته بودند ، روسری ها رو برداشته اند... .
سریع به سمتشون رفتم .
گفتم: خانم ها حجابتون رو درست کنید.
اول خودشون رو به نفهمی زدند که مثلا دارن آهنگ گوش میدن و نشنیدن.
بعد گفتم: خانم ،با شما بودم ، حجابتون رو درست کنید!
یکیشون سریع درست کرد ولی اون یکی باز خودشو زد به نفهمی!
دوباره جمله رو تکرار کردم. طوری که اون رفیقش - که روسری رو سرش کرد - بهش گفت خب روسریتو سرت کن دیگه !
(حالا همه مسافرا توی مترو دارن نگاه می کنن!!)
اونم به رفیقش با حالت مسخره گفت: وا !! خب حالا مگه چی شده ؟
باز هم با یه حالت بی خیالی روسری رو سرش نکرد.
حالا تفاوت این نهی از منکر با بقیه نهی از منکر های دیگه این بود که همیشه تذکر میدادم و رد میشدم ، ولی این یکی توی مترویی بود که واگن هاش از هم جدا بود، نمی شد بگم و رد شوم .
البته همون موقع که گفتم تا جایی که می شد ازشون فاصله گرفتم ولی باز هم متوجه شدم که هنوز سرش نکرده و هی روسری شون رو میندازن....
دیگه نمیدونستم چه کار باید بکنم !
از یه طرف به خودم میگفتم: من که وظیفه خودمو انجام دادم، دیگه بیخیال! خداییش اصلا هم برام مهم نبود که اینها به تذکر من اهمیتی نداده بودند یا اینکه ناراحت باشم چون خودم مثلا ضایع شده بودم .
برای خواندن کامل مطلب به ادامه ی مطلب مراجعه فرمایید...
برچسبها: